••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

مطالب ادبی

 هير و رانجه (از داستانهاي عاشقانه پاکستان است)

تخت هازارا مکانی دلپذیر در کنار سواحل رود چناب بود.مالک اصلی این مکان 8 فرزند ذکور داشت.او به جوانترین فرزندش رنجه بیش از دیگر فرزندان علاقمند بود، زیرا برادران رنجه از او نفرت داشتند.با مرگ پدر برادران از رنجه دوری گزیدند.او به قلب جنگل های وحشی سفر نمود و وقت گذراند و بعد به کنار رودخانه چناب رسید.در ساحل قایقی را یافت اما قایقران از دخول او ممانعت به عمل آورد.رنجه برای گذراندن وقت با خلوت خود به قدری زیبا به نواختن پرداخت که قایقران مجذوب او شد و اجازه داد وارد قایق شود ولی بزودی خواب بر او غلبه نمود.کمی بعد او با شنیدن صدایی از خواب بیدار شد  و در نهایت شگفتی دوشیزه زیبایی را در کنار خود دید.اوهیر دختر خانواده سیال از شهر جنگ بود. زمانی که او به داخل قایق قدم گذاشت ابتدا از دیدن این بیگانه خشم نمود اما زمانی که از نزدیک بر رنجه نظر انداخت عاشق او شد. او رنجه را با خود به خانه پدر برد و موجباتی فراهم نمود تا پدرش او را به عنوان چوپان به کار بگمارد.او هر روز رنجه را زمانی که گله را به چرا به جنگل می برد می دید.دیدارهای نهانی بزودی اشکار شد و رنجه تبعید گردید و هیرا به عقد ازدواج سعیدا ، که از زمانی که بسیار جوان بود و برای نامزدی با او انتخاب شده بود در آمد.سعیدا به خانواده رانگپور تعلق داشت.هیر از زندگی با همسرش ابدا احساس خشنودی نمی کرد و رنجه را هم به طرز بدی از دست داد.رنجه جنگ را ترک گفت او جامه ای مبدل پوشیده و همانند سائلی به رانگپور رفت.در راه به معلمی هندو برخورد و از او تقاضای کمک نمود.معلم برای او دعا کرد، رنجه به رانگپور آمد و به طریقی موفق شد با هیر تماس برقرار کند.پس از مدتی آن دو موفق به فرار شدند.ولی بزودی تحت تعقیب قرار گرفته ،دستگیر و بازگردانده شدند.پیش از محاکمه آنها رنجه مجددا تبعید شد. بدبختانه بلافاصله پس از این واقعه رانگپور دچار حریق شد.بروز این فاجعه را مردم به فراق جبری میان عشاق نسبت دادند.از رنجه خواسته شد برگردد و هیر تسلیم او شد.اما خانواده هیر آن را بمنزله فضاحت تلقی نمودند.از رنجه خواسته شد به خانه برگشت و مقدمات زناشویی رسمی با همسر را فراهم آورد. در همین اثنا بود که به هیر به درو غ خبر دادند رنجه به قتل رسیده و در همی جا بود که او بر زمین افتاد و از هوش رفت. در این وضع آشامیدنی مسمومی به او خورانده شد و او زندگی را بدرود گفت.پیکی به جانب رنجه گسیل شد تا خبر مرگ هیر را برساند.او آمد و بلادرنگ به جانب آرامگه معشوق شتافت.ضربت تحمل ناپذیر بود و او بر روی گور محبوب افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
+ نوشته شده در سه شنبه 18 خرداد 1400برچسب:مطالب ادبی,هیر و رانجه,عاشقانه های جهان,عاشقانه های پاکستان, ساعت 15:16 توسط آزاده یاسینی